صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::عکس
::امام حسین
::جنس مخالف
::احادیث ناب امام رضاعلیه السلام
::کشکول
::مذهبی
::حضرت فاطمه علیها السلام
::داستان
::طنز
::غدیر
::فاطمیه
::امامت پژوهی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: اسماعیل بامری
:: اسماعیل بامری

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 743
بازدید کل : 34002
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 4






Eng.Blogfa.com -->

 

دانشنامه عاشورا آیه قرآن


کــد بزرگ شدن تصویر

حب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

دانلود صلواتی







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


مناظره عالم شيعي با شخص وهابي درموردایاشیعیان امام حسین راکشتند
مناظره عالم شيعي با شخص وهابي وهّابی: این‌كه شیعیان برای امام حسین ـ علیه السّلام ـ عزاداری می‌كنند و با شدّت علاقه به او ابراز احساسات می‌نمایند، به خاطر جبران ظلمهای گذشته‌ای است كه پدرانشان كرده‌اند، زیرا پدران آنها امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش را كشته‌اند، نهایت این‌كه بعداً توبه نمودند، و به عنوان «توّابین» خواستند، ستمهای گذشته خود را جبران نمایند. شیعی: این نسبت ناروا را برچه پایه و مدركی می‌گوئید؟ وهّابی: آنان‌كه به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمدند، از اهل شام و حجاز و بصره نبودند، بلكه همه‌ی آنها اهل كوفه بودند، و اهل كوفه در آن عصر، غالباً شیعه بودند، و همانها به كربلا آمدند، بنابراین همانها امام حسین ـ علیه السّلام ـ را كشته‌اند. شیعی: اولاً: به فرض محال، اگر جمعی از شیعیان از روی ترس ویا فریب، به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمده باشند، دلیل آن نیست كه مذهب شیعه، وهمه طرفداران این مذهب، منحرف هستند و به راه یزید رفته‌اند، طبیعی است كه در میان هر ملّت و قومی، ممكن است كه عدّه‌ای منحرف گردند، ولی عمل آنها دلیل بی‌اساسی اصل مذهب نخواهد بود. و ثانیاً: حقیقت این است كه چنین نسبتی كاملاً ناروا و بی‌اساس است. وهّابی: چرا و به چه دلیل؟ شیعی: آن سپاهی كه از كوفه به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمدند، هرگز شیعه نبودند، بلكه تركیبی از خوارج و حزب اموی، و منافقانی بودند كه از اطراف امام علی ـ علیه السّلام ـ و امام حسن ـ علیه السّلام ـ رانده شده بودند، و فرماندهانشان معمولاً آن عاملان منحرف حكومت امام علی ـ علیه السّلام ـ بودند، كه آن حضرت آن‌ها را عزل كرده بوند و آن‌ها نسبت به خاندان رسالت ـ علیه السّلام ـ عقده‌ای شده بودند و ابن زیاد از وجود آن‌ها استفاده كرد. و بسیاری از آن‌ها گروه «مرتزقه» (مزدبگیران و چماق بدستان غیر عرب بودند) كه حكومت بنی امیه آن‌ها را برای سركوبی شورشهای داخی، نگه داشته بود، بنابراین شیعه در میان آن‌ها نبود[1] توضیح این‌كه: شیعیان در عصر خلافت امام علی ـ علیه السّلام ـ در كوفه بودند، به طوری كه اكثر مردم كوفه را تشكیل می‌دادند، ولی بعد از شهادت امام علی ـ علیه السّلام ـ در عصر خلافت معاویه، مرحله به مرحله توسط دژخیمان دستگیر معاویه، تار و مار و پراكنده شدند، مزدوران بی‌رحم معاویه بسیاری از آن‌ها را كشتند، و بسیار را از كوفه، پراكنده نمودند، به طوری كه در عصر «زیاد بن ابیه» (استاندار معاویه در عراق) شیعیان یا كشته شدند، و یا در زندان بودند و یا از كوفه گریخته بودند و پراكنده شده بودند. در عصر معاویه، اگر كسی به كفر و الحاد و شرك، متهّم می‌شد، خوفی برای او نبود، ولی اتّهام شیعه، مساوی با ریختن ون او، و غارت اموال او و ویرانی خانه‌اش بود. زیادبن ابیه فرزند سُمیّه روسپی بود، وقتی كه او در دارالاماره‌ی كوفه مستقر گردید، معاویه برای او چنین نوشت: «ای زیاد! كسانی را كه در دین علی ـ علیه السّلام ـ هستند، نخست به قتل برسان، سپس مُثْله كن». زیاد ، مردم كوفه را در مسجد جمع می‌كرد و از آنان می‌خواست به علی ـ علیه السّلام ـ لعن كنند، هر كس كه از این كار خودداری می‌كرد، گردنش زده می‌شد.[2] نقل می‌كنند: زیادبن ابیه به دنبال كسی به نام «سعدبن سرح» می‌گشت، تا وی را بكشد، امام حسن ـ علیه السّلام ـ طیّ نامه‌ای برای زیاد نوشت كه: « ...سعدبن سرح، مسلمانی بی‌گناه است ...»، زیادبن ابیه در پاسخ امام حسن ـ علیه السّلام ـ نوشت: «... من سرانجام به او دست می‌یابم ... او را به دلیل این‌كه ( اَلْعَیاذُ بِاللّه) پدر فاسق تو را دوست داشته خواهم كشت».[3] یكی از جنایات زیادبن ابیه این بود كه «سَمُرهبن جُنْدَب» را جانشین خود در كوفه و بصره كرده بود، و پس از مرگ زیادبن ابیه، معاویه نیز سمره را در امارت كوفه ابقاء كرد، سمره در یكی از قتل‌عام‌های خود 80 هزار نفر را با خونخواری تمام كشت.[4] ابوسوّار عدوی می‌گوید: «سَمُره یك روز صبح، 47 تن از قوم مرا كه همه از حافظان قرآن بودندبی‌رحمانه كشت».[5] برحستگانی مانند: حجربن عدی و یارانش، مالك اشتر، محمدبن ابی‌بكر، عمروبن حمق و ... با سخت‌ترین شكنجه‌ها، توسّط مزدوران معاویه به شهادت رسیدند، حكومت وحشت‌بار معاویه به گونه‌ای بود كه دستور داد سر بریده «عمروبن حَمِق» را برای همسرش كه در زندان بود، بردند[6] جوّ حاكم بر كوفه و اطراف آن، به قدری سانسور و خفقان بود كه مردم به نزدیكترین افراد خود اطمینان نداشتند چرا كه احتمال می‌دادند، جاسوس معاویه باشد. علاّمه امینی (ره) می‌نویسد: «نظر به این‌كه زیادبن ابیه، مردم كوفه را می‌شناخت، زیرا در عصر خلافت علی ـ علیه السّلام ـ جزء آنها بود، او شیعیان را در هر جا كه بودند حتّی از زیر سنگ یا كلوخ می‌یافت و می‌كشت، و دستها و پاهایشان را قطع می‌كرد، و چشم‌های آنها را كور می‌نمود، و آنها را به دار می‌زد، و تبعید و زندانی می‌نمود، و یك نفر از آنها را كه به تشیّع معروف بود، در كوفه باقی نگذاشت».[7] كوتاه سخن آنكه: كار به جایی رسید كه در عصر امامت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعه‌ای در كوفه باقی نماند جز گروه اندكی كه از چهار هزار یا پنج هزار نفر تجاوز نمی‌كردند، و ابن‌زیاد وقتی روی كار آمد، همین افراد را دستگیر نموده، و قبل از ورود امام حسین ـ علیه السّلام ـ به عراق، همه آنها را زندانی كرد، همه جمعیّت شیعه در آن عصر همین مقدار بودند، كه همانها بعد از مرگ یزید و رفتن ابن‌زیاد به بصره، درهای زندان را شكستند و از زندانها بیرون آمدند، و به عنوان خونخواهی خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ قیام كردند، در این هنگام، حدود چهار سال از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ گذشته بود، و هنوز قیام مختار تحقق نیافته بود، آنها به رهبری «سلیمان‌بن صُرد خُزاعی»، چریك 93 ساله، به جنگ سپاه شام رفتند، سرانجام سلیمان و بسیاری از همراهانش در یك جنگ قهرمانانه و نابرابر، با سپاه شام، به شهادت رسیدند. علاّمه مامقانی می‌نویسد: «قبل از ورود امام حسین ـ علیه السّلام ـ به عراق، ابن‌زیاد 4500 نفر از شیعیان را به زندان افكنده بود، آنها كه سلیمان‌بن صرد نیز در میانشان بود، حدود چهار سال در سیاه چالهای زندان به سر بردند، بنابراین آن‌چه كه معروف است و از ابن‌اثیر نقل شده كه اینها در آن وقت از ترس جان خود به حمایت حسین ـ علیه السّلام ـ نشتافتند، و بعد از شهادت حسین ـ علیه السّلام ـ پشیمان شده و گروه «توّابین» (توبه كنندگان) را به رهبری سلیمان تشكیل دادند، تا گذشته را جبران كنند، نادرست است».[8] بنابراین قاتلین امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان كوفه نبودند، بلكه تركیبی از خوارج و مرتدین و منافقین و عزل شدگان حكومت امام علی ـ علیه السّلام ـ و فراریان حكومت امام حسن ـ علیه السّلام ـ و مزدبگیران غیرعرب بودند.[9] پی نوشت: [1] . بر همین اساس، امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز عاشورا، آن‌ها را «شیعه آل‌ابوسفیان» (پیروان معاویه و یزید) خواند، آن هنگام كه دشمن به سوی خیمه‌ها نزدیك شد، آقا فرمود: ویلكم یا شیعه آل ابی سفیان...: «وای بر شما ای شیعیان آل ابوسفیان» (ابوسفیان نام پدر معاویه است) اگر دین ندارد و از روز جزا نمی‌ترسید لااقل در دنیای خود، آزاده باشید.» (لهوف سیدبن طاووس، ص12) بنابراین نه تنها آن‌ها شیعه حقیقی امام علی ـ علیه السّلام ـ نبودند، شیعه ظاهری نیز نبودند. --------------------------------- [2] . بر همین اساس، امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز عاشورا، آن‌ها را «شیعه آل‌ابوسفیان» (پیروان معاویه و یزید) خواند، آن هنگام كه دشمن به سوی خیمه‌ها نزدیك شد، آقا فرمود: ویلكم یا شیعه آل ابی سفیان...: «وای بر شما ای شیعیان آل ابوسفیان» (ابوسفیان نام پدر معاویه است) اگر دین ندارد و از روز جزا نمی‌ترسید لااقل در دنیای خود، آزاده باشید.» (لهوف سیدبن طاووس، ص12) بنابراین نه تنها آن‌ها شیعه حقیقی امام علی ـ علیه السّلام ـ نبودند، شیعه ظاهری نیز نبودند. --------------------------------- [3] . شرح نهج حدیدی، ج4، ص 720. [4] . تاریخ طبری، ج6، ص 132ـ كامل ابن اثیر، ج3، ص 183. [5] . همان مدرك. [6] . الغدیر، ج11، ص 44. [7] . الغدیر، ج11، ص 28. [8] . نتقیح المقال، ج2، ص 63 ـ و اگر فرضاً اندكی به نام شیعه در میانشان بوده، آنها را نمی‌توان به حساب شیعه آورد، زیرا آنها شیعه ضیف و فاقد پائین‌ترین مرحله بینش سیاسی بودند، كه براحتی ممكن بود كه آنها را گول زد، و با تهدید و یا تطمیع و دادن مبلغی پول، آنها را به جنگ امام حسین ـ ـ علیه السّلام ـ فرستاد، اما شیعیانی كه حقّ را از باطل می‌شناختند و بینش سیاسی قوی داشتند، و اكثریت قاطع شیعیان موجود در كوفه را درآن عصر تشكیل می‌دادند، هرگز حتّی یك نفر از آنها به جنگ امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیامدند، بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان گفت كه: «شیعیان، امام حسین ـ ـ علیه السّلام ـ را كشتند، سپس پشیمان شده و گروه توّابین را تشكیل دادند»، و قطعاً باید این غلط اندازی، در تاریخ ، اصلاح گردد، كه از قلمهای مزدور پشت پرده، نشأت گرفته و به تاریخ نفوذ نموده است. [9] . یكصدو یك مناظره، محّمد محّمدی اشتهاردی، ص413.

:: موضوعات مرتبط: امام حسین، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: مناظره عالم شيعي با شخص وهابي درموردایاشیعیان امام حسین راکشتن,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در چهار شنبه 17 مهر 1392


ضریح جدید امام حسین

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، امام حسین، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: ضریح عشق,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در چهار شنبه 16 اسفند 1391


گنبدطلا

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، امام حسین، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: حرم:امام حسین,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 8 اسفند 1391


سعادتمند حقیقی

سعادتمند حقيقي

. کتاب من لا يحضره الفقيه بإسناده عن عليّ بن الحسين عن أبيه عليهما السلام: بَينا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ذاتَ يَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ يُعَبِّئُهُم لِلحَربِ، إذا أتاهُ شَيخٌ عَلَيهِ شَحبَةُ [1] السَّفَرِ، فَقالَ: أينَ أميرُ المُؤمِنينَ؟ فَقيلَ: هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ:

يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أتَيتُکَ مِن ناحِيَةِ الشّامِ، وأنَا شَيخٌ کَبيرٌ قَد سَمِعتُ فيکَ مِنَ الفَضلِ ما لا اُحصي، وانّي أظُنُّکَ سَتُغتالُ، فَعَلِّمني مِمّا عَلَّمَکَ اللَّهُ.

قالَ: نَعَم يا شَيخُ: مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومَن کانَتِ الدُّنيا هِمَّتَهُ اشتَدَّت

حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن کانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُوَ مَحرومٌ، ومَن لَم يُبالِ بِما رُزِئَ [2] مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِکٌ، ومَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَيهِ الهَوي، ومَن کانَ في نَقصٍ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ.

يا شَيخُ، ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضي لِنَفسِکَ، وَائتِ إلَي النّاسِ ما تُحِبُّ أن يُؤتي إلَيکَ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلي أصحابِهِ فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ!

أما تَرَونَ إلي أهلِ الدُّنيا يُمسونَ ويُصبِحونَ عَلي أحوالٍ شَتّي؛ فَبَينَ صَريعٍ يَتَلَوّي، وبَينَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ يَجودُ، وآخَرَ لا يُرجي، وآخَرَ مُسَجّيً، وطالِبِ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ، وغافِلٍ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وعَلي أثَرِ الماضي يَصيرُ الباقي.

فَقالَ لَهُ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أيُّ سُلطانٍ أغلَبُ وأقوي؟

قالَ: الهَوي.قالَ: فَأَيُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟قالَ: الحِرصُ عَلَي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ فَقرٍ أشَدُّ؟قالَ: الکُفرُ بَعدَ الإِيمانِ.

قالَ: فَأَيُّ دَعوَةٍ أضَلُّ؟قالَ: الدّاعي بِما لا يَکونُ.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أفضَلُ؟قالَ: التَّقوي.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أنجَحُ؟

قالَ: طَلَبُ ما عِندَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ صاحِبٍ لَکَ شَرٌّ؟قالَ: المُزَيِّنُ لَکَ مَعصِيَةَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشقي؟

قالَ: مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أقوي؟قالَ: الحَليمُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشَحُّ؟قالَ: مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أکيَسُ؟قالَ: مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَيِّهِ، فَمالَ إلي رُشدِهِ.قالَ: فَمَن أحلَمُ النّاسِ؟قالَ: الَّذي لا يَغضَبُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أثبَتُ رَأياً؟قالَ: مَن لَم يَغُرَّهُ النّاسُ مِن نَفسِهِ، ومَن لَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوُّفِها [3] .

قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أحمَقُ؟قالَ: المُغتَرُّ بِالدُّنيا وهُوَ يَري ما فيها مِن تَقَلُّبِ أحوالِها.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أشَدُّ حَسرَةً؟قالَ: الَّذي حُرِمَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أعمي؟قالَ: الَّذي عَمِلَ لِغَيرِ اللَّهِ، يَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللَّهِ.

قالَ: فَأَيُّ القُنوعِ أفضَلُ؟قالَ: القانِعُ بِما أعطاهُ اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ المَصائِبِ أشَدُّ؟قالَ: المُصيبَةُ بِالدّينِ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَي اللَّهِ؟

قالَ: اِنتِظارُ الفَرَجِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ خَيرٌ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: أخوَفُهُم للَّهِِ، وأعمَلُهُم بِالتَّقوي، وأزهَدُهُم فِي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ الکَلامِ أفضَلُ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: کَثرَةُ ذِکرِهِ، وَالتَّضَرُّعُ إلَيهِ بِالدُّعاءِ.قالَ: فَأَيُّ القَولِ أصدَقُ؟قالَ: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أعظَمُ عِندَ اللَّهِ؟

قالَ: التَّسليمُ وَالوَرَعُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أصدَقُ؟قالَ: مَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ.ثُمَّ أقبَلَ عليه السلام عَلَي الشَّيخِ فَقالَ: يا شَيخُ، إنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلقاً ضَيَّقَ الدُّنيا عَلَيهِم نَظَراً لَهُم، فَزَهَّدَهُم فيها وفي حُطامِها، فَرَغِبوا في دارِ السَّلامِ الَّتي دَعاهُم إلَيها، وصَبَروا عَلي ضيقِ المَعيشَةِ، وصَبَروا عَلَي المَکروهِ، وَاشتاقوا إلي ما عِندَ اللَّهِ مِنَ الکَرامَةِ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللَّهِ، وکانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ، فَلَقُوا اللَّهَ وهُوَ عَنهُم راضٍ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبيلُ مَن مَضي ومَن بَقِيَ، فَتَزَوَّدوا لِآخِرَتِهِم غَيرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولَبِسُوا الخَشِنَ، وصَبَروا عَلَي البَلوي، وقَدَّمُوا الفَضلَ، وأحَبّوا فِي اللَّهِ وأبغَضوا فِي اللَّهِ، اُولئِکَ المَصابيحُ وأهلُ النَّعيمِ فِي الآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.

قالَ الشَّيخُ: فَأَينَ أذهَبُ وأدَعُ الجَنَّةَ، وأنَا أراها وأري أهلَها مَعَکَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! جَهِّزني بِقُوَّةٍ أتَقَوّي بِها عَلي عَدُوِّکَ.

فَأَعطاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِلاحاً وحَمَلَهُ، وکانَ فِي الحَربِ بَينَ يَدَي أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَضرِبُ قُدُماً، وأميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَعجَبُ مِمّا يَصنَعُ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّي قُتِلَ - رَحمَةُ اللَّهِ عَلَيهِ - وأتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَوَجَدَهُ صريعاً، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَيفَهُ في ذِراعِهِ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتي أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّي عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، وقالَ:

هذا وَاللَّهِ السَّعيدُ حَقّاً، فَتَرَحَّموا عَلي أخيکُم. [4] .

* * *

. کتاب من لا يحضره الفقيه - به سندش، از امام زين العابدين، از امام حسين عليهما السلام -: روزي امير مؤمنان با يارانش نشسته بود و آنان را براي جنگ آماده مي کرد. پيرمردي که گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ايشان درآمد و گفت: امير مؤمنان کجاست؟ گفته شد: اين جاست.

بر وي سلام داد و سپس گفت: اي امير مؤمنان! من از شام به سوي تو آمده ام. پيرمردي کهن سال هستم که از فضيلت تو، بي شمار شنيده ام و گمان مي بَرَم که به زودي ترور شوي. پس، از آنچه خدايت آموخته است، به من بياموز.

فرمود: «باشد، اي شيخ! هر کس دو روزش برابر باشد، مغبون است و هرکس همّتش دنيا باشد، حسرتش به گاه جدايي از آن، بسيار است و هر کس فردايش بدتر از امروزش باشد، ناکام است و آن که چون دنيايش به سلامت است، از خرابي آخرتش باکي نداشته باشد، هلاک است و هر کس مراقب کاستي خود نباشد، مغلوب هواي نفس مي گردد و هر کس رو به کاستي دارد، مرگ برايش بهتر است.

اي شيخ! براي مردم، آن بپسند که براي خود مي پسندي و با مردم، آن گونه رفتار کن که دوست داري با تو رفتار کنند».

سپس به يارانش رو کرد و فرمود: «اي مردم! آيا به اهل دنيا نمي نگريد که در حالت هاي گوناگون، صبح و شام مي کنند: افتاده اي که به خود مي پيچد، و عيادت کننده و عيادت شونده، و ديگري که در حالِ جان دادن است، و کسي که به او اميدي نيست، و آن يکي که مُرده است، و طالب دنيا که مرگ به دنبال اوست، و غافلي که [خدا] از او غافل نيست، و اين که ماندگان، در پيِ رفتگان اند؟!».

زيد بن صوحان عبدي به امام عليه السلام گفت: اي امير مؤمنان! کدام قدرتمند، چيره تر و نيرومندتر است؟

فرمود: «هواي نفس».گفت: کدام خواري، خوارتر است؟فرمود: «حرص داشتن به دنيا».

گفت: کدام فقر، سخت تر است؟فرمود: «کافر شدن پس از ايمان داشتن».

گفت: کدام دعوت، گمراه کننده تر است؟فرمود: «دعوت به چيزِ نشدني».

گفت: کدام کار، برتر است؟فرمود: «تقوا»

.گفت: کدام عمل، کامياب تر است؟فرمود: «طلبيدن آنچه نزد خداي است».

گفت: کدام همراهت بدتر است؟فرمود: «آن که نافرماني از خدا را برايت مي آرايد».

گفت: بدبخت ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که دينش را به دنياي ديگري بفروشد».

گفت: نيرومندترينِ مردم کيست؟فرمود: «بردبار».

گفت: بخيل ترين و حريص ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که مال را از راه ناروايش به چنگ آورد و در راه ناروايش خرج کند».

گفت: زيرک ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که راه هدايتش را از بيراهه تشخيص دهد و به سوي هدايتش برود».

گفت: بردبارترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که خشمگين نمي شود».

گفت: استوار انديش ترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که مردم، او را فريفته خودش نکنند و دنيا، شيفته آمال و آرزوهايش نکند».

گفت: احمق ترينِ مردم کيست؟فرمود: «فريفته دنيا با همه دگرگوني هايي که در آن مي بيند».

گفت: حسرتمندترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که از دنيا و آخرت محروم مانده، که اين، خسارتي آشکار است».

گفت: کورترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که براي غير خدا کار کند؛ ولي پاداش کارش را از خداوند بخواهد».

گفت: کدام قناعت، برتر است؟فرمود: «قناعت به هر چه خداي عطا کرده است».

گفت: کدام مصيبت، سخت تر است؟فرمود: «مصيبت ديني».

گفت: محبوب ترين عمل نزد خداي چيست؟فرمود: «انتظار فرج».

گفت: کدام مردم نزد خدا بهترند؟فرمود: «بيمناک ترينِ آنها از خدا و عمل کننده ترينِ آنها به تقوا و بي رغبت ترين آنها به دنيا».

گفت: کدام سخن در نزد خدا برتر است؟فرمود: «فراواني ذکر او و زاري به درگاهش با دعا».

گفت: راست ترين سخن، کدام است؟فرمود: «گواهي به يکتايي خدا».

گفت: کدام عمل نزد خداي بزرگ تر است؟فرمود: «تسليم و پارسايي».

گفت: پايدارترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که در ميدان هاي سخت، پايداري کند».

سپس به پيرمرد رو کرد و فرمود: «اي پيرمرد! خداوند مردمي را آفريد و از سرِ عنايت، دنيا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بي رغبت کرد. از اين رو، به سراي سلامت - که به آن دعوتشان کرده - علاقه مند شدند و بر تنگي زندگي، صبر نمودند و بر ناخوشي، شکيب و به سوي کرامت الهي، شوق ورزيدند. پس جان هايشان را در طلب خشنودي خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خداي را خشنود از خويش، ديدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براي آخرتشان چيزي غير از زر و سيم، توشه کردند و زِبْر پوشيدند و بر بلا، شکيبايي کردند و زيادي [اموال] را پيش فرستادند و براي خدا، دوستي و دشمني ورزيدند. اينان، چراغ هدايت اند و در آخرت، صاحب نعمت. والسلام!».

پيرمرد گفت: پس به کجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالي که بهشت و اهلش را همراه تو مي بينم، اي امير مؤمنان؟! مرا با امکاناتي تجهيز کن که در برابر دشمنت نيرو بگيرم.

امير مؤمنان، سلاحي به او داد و بر مَرکبي سوارش کرد. در جنگ، پيشاپيش امام عليه السلام شمشير مي زد و امير مؤمنان، از کار او در شگفت بود. چون جنگْ شديد شد، پيرمرد، اسبش را پيش راند تا به شهادت رسيد - خدايش رحمت کند -. مردي از ياران امير مؤمنان، به دنبال او رفت و وي را افتاده يافت که [افسارِ] اسب و شمشيرش در دستش بود. چون جنگ به پايان رسيد، اسب و سلاحش را نزد امير مؤمنان آورد. ايشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش بخت حقيقي، اين است. براي برادرتان رحمت بخواهيد».

 

* * *

[1] الشَّاحِبُ: المتغيّر اللّون والجسم من سفرٍ أو مرضٍ (النهاية: ج 2 ص 448 «شحب»).

[2] الرُّزءُ: المصيبة، رزَأَتْهُ رزيئة: أي أصابته مصيبة (الصحاح: ج 1 ص 53 «رزأ»).

[3] تشوَّف فلان لکذا: طمح بصره إليه، ثمّ استعمل في تعلّق الآمال والتطلّب (المصباح المنير: ص 327 «تشوّف»).

[4] کتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 381 ح 5833، معاني الأخبار: ص 198 ح 4 کلاهما عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن الإمام الکاظم عن آبائه  عليهم السلام، بحار الأنوار: ج 77 ص 376 ح 1، وفي الأمالي للطوسي: ص 435 ح 974 والأمالي للصدوق: ص 477 ح 644 عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن موسي بن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين  عليهم السلام.

---------------------------

 

 



:: موضوعات مرتبط: امام حسین، ،
:: برچسب‌ها: سعادت مند:,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


:: الیس الله
:: کانال تلگرام صراط
:: بیانات رهبری درمورد ا ربعین
:: اندک اندک
:: گل ارض کربلا
:: یاحسین
:: حدیث بسیارجالب
:: یاحسین
:: یامهدی
:: دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
:: وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
:: مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم
:: عبرت
:: اعتکاف رجبیه
:: عکس
:: ویژگی‌های ماه رجب از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
:: بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
:: احتراق بیت فاطمه سلام الله علیها حقیقت یا افسانه
:: ايه ى ولايت چند نكته و چند پرسش و پاسخ - آیت الله علی احمدی میانجی
:: زندگی امام حسن علیه السلام
:: یاحسین
:: السلام علیک یارقیه
:: یاامام رضا
:: یاعلی
:: غدیر
:: یاعلی
:: خدا رحم کند
:: یا صاحب الزمان
:: شهدا

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد





به وبلاگ من خوش آمدید ازاین که نگاهتون به ماسپردی ممنون نظر یادتون نره




:: آبان 1395;
:: دی 1394;
:: مرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: فروردين 1394;
:: بهمن 1393;
:: آذر 1393;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: مرداد 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: اسفند 1392;
:: بهمن 1392;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: آبان 1392;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

حجاب , یاعلی , تکثیر محبت , تمرکز بر هدف , امامت نیاز همیشه انسان:یااباصااح , پول :دام , یا صاحب الزمان , برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟ , همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم , نظام خانواده در اسلام , دختر:ارتباط , گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ) , رمضان , قرایتی , مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by esmailbameri