صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::عکس
::امام حسین
::جنس مخالف
::احادیث ناب امام رضاعلیه السلام
::کشکول
::مذهبی
::حضرت فاطمه علیها السلام
::داستان
::طنز
::غدیر
::فاطمیه
::امامت پژوهی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: اسماعیل بامری
:: اسماعیل بامری

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 287
بازدید هفته : 317
بازدید ماه : 1016
بازدید کل : 34275
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 4






Eng.Blogfa.com -->

 

دانشنامه عاشورا آیه قرآن


کــد بزرگ شدن تصویر

حب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

دانلود صلواتی







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


انتخاب

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: عمر:انتخاب,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392


مولود كعبه

 

 

 

 

ولادت على (ع)

رسول گرامى اسلام در سال‏«عام الفيل‏»در«مكه معظمه‏»ديده به جهان گشود،و همراه با ولادت آن حضرت،غرايب و رويدادهاى عجيبى در نقاط مختلف گيتى رخ داد،و مادر بزرگوار آن سرور،«حضرت آمنه‏»بخشى از آن امور را به‏«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى حضرت‏«على عليه السلام‏»گزارش كرد.

«فاطمه دختر اسد»در حالى كه از ولايت پيامبر خدا و از شنيدن آنهمه معجزات و كرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود،با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت‏«ابو طالب عليه السلام‏»رسانده،و مولود جديد را به وى تبريك گفت.

«ابو طالب‏»چون سخن همسرش را شنيد،ضمن خوشحالى و تشكر از او گفت:

«اصبرى سبتا ابشرك بمثله الا النبوة.»و فى حديث اخر:«تتعجبين من هذا انك تحبلين و تلدين بوصيه و وزيره.» (1)

اى فاطمه!سى سال ديگر صبر كن،تو نيز نظير او را به دنيا مى‏آورى،و من اين وعده را به تو مژده مى‏دهم.

و در حديث ديگرى آمده است:آيا تو از اين واقعه بزرگ تعجب مى‏كنى؟بدان كه تو نيز به وزير و وصى و جانشين وى حامله مى‏گردى (و فرزند عزيزم على را به دنيا مى‏آورى)

سى سال از اين واقعه شگرف تاريخى گذشت،همان طور كه حضرت‏«ابو طالب‏»خبر داده بود، فرزند«كعبه‏»و«وصى و وزير مصطفى صلى الله عليه و آله‏»رحمت عالميان،پناه بى پناهان،مولاى متقيان حضرت امير المؤمنين‏«على بن ابيطالب عليه السلام‏»،در روز جمعه،سيزدهم رجب المرجب،بيست و سه سال قبل از هجرت نبوى،آن هم در شريف‏ترين مكان عالم هستى‏«كعبه‏»ديده به جهان گشود،و گيتى را به نور ولايتش منور ساخت.

چگونه نطفه على (ع) در رحم مادر منعقد گرديد؟

«جابر بن عبد الله انصارى‏»كه يكى از صحابه بزرگ رسول گرامى اسلام است،مى‏گويد:در مورد لايت‏حضرت امير المؤمنين على عليه السلام از آن حضرت سؤال نمودم،حضرتش در جوابم فرمودند: آه،آه،چه سئوال با عظمت و مهمى؟سئوال از بهترين مولود،يا جابر!بدان كه خداوند متعال قبل از آن كه ساير موجودات عالم را خلق كند،نور من و على را آفريد،و سپس آن را در صلب حضرت آدم قرار داد، و پيوسته در «اصلاب طاهرات‏»و«ارحام مطهرات‏»مستقر بود،تا اين كه من از«عبد الله و آمنه‏»،و على از-«ابو طالب و فاطمه بنت اسد»متولد شديم.

يا جابر!على قبل از آن كه در رحم فاطمه بنت اسد قرار گيرد،قضيه شيرينى دارد،و آن اين كه پيش از زمان وى عابدى بود بنام‏«مثرم بن دعيب‏»،او در عبادت و پرستش خدا آن چنان به كمال و موفقيت رسيده بود كه مورد لطف و توجه پروردگار عالم بود،و هرگز درخواست‏حاجت نكرد،و مدت يكصد و نود سال عمر نمود،و همه را به عبادت و پاكى گذارند...

او در برابر آن همه عبادتهايش فقط يك آرزو داشت،و آن اين كه يكى از اولياى خدا را زيارت نموده،و با وى به مذاكره بپردازد از قضا وى به اين آرزويش رسيد،و پروردگار مهربان،عمويم حضرت‏«ابو طالب‏»را به سوى او فرستاد،چون چشمان‏«مثرم‏»به‏«ابو طالب‏»افتاد از جايش برخاست و سر مبارك‏«ابو طالب‏»را بوسيد و در كنارش نشانيد،و مذاكره خود را به شرح زير آغاز كرد:

عابد:خداوند تو را مورد لطفش قرار دهد،بگو ببينم تو كيستى؟ابو طالب:مردى از«تهامه‏»هستم عابد: كدام تهامه؟ابو طالب:از مكه عابد:در مكه از كدام قبيله و گروه مى‏باشيد؟

ابو طالب:از«عبد مناف‏»

عابد: (فرزندان عبد مناف دو شعبه هستند) از كدام شعبه‏اش؟

ابو طالب:از قبيله‏«بنى هاشم‏»

عابد چون اين سخن را شنيد دوباره از جايش برخاست و براى بار دوم سر و صورت حضرت‏«ابو طالب‏»را بوسه زده و گفت!

سپاس خداوندى را سزاست كه مرا زنده داشت و به آرزويم رسانيده،و يكى از بندگان و اوليايش را به من معرفى فرمود،آنگاه گفت:

اى مرد خدا!مژده باد بر تو،زيرا:خداوند به من الهام نموده كه برايت‏بشارت دهم.

ابو طالب:چه بشارتى؟

عابد:فرزندى پاك از«صلب‏»تو خارج مى‏گردد،كه او«ولى الله‏»و«وصى پيامبر اسلام‏»و«امام پرهيزكاران‏»خواهد بود،اى ابو طالب!سلام خالص مرا به وى برسان و بگو:«مثرم‏»براى تو درود فرستاد، و او شهادت مى‏دهد به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اسلام،و وصايت و جانشينى بر حق تو،و اين كه‏«محمد صلى الله عليه و آله‏»خاتم پيامبران و تو خاتم اوصيا هستى.

ابو طالب چون اين سخنان را بشنيد شروع به گريه كرد و از«مثرم‏»درخواست نشانه بيشترى نمود.

مثرم گفت:ابو طالب!چه آرزو دارى تا از خدا بخواهم برايت اجابت نمايد؟

ابو طالب:دوست دارم در همين وقت مائده‏اى از آسمان فرود آيد.

مثرم دستهاى پاكش را به قصد حاجت‏به آسمان بلند كرد،و با قلبى آكنده از ايمان و درخواست‏«ابو طالب‏»را از پيشگاه خداوندى مسالت داشت،ناگاه طبقى پر از«رطب و انگور و انار»از آسمان فرود آمد و«ابو طالب‏»با خوشحالى تمام،دست‏به سوى انار برده و از آن تناول فرمودند،و سپس با موافقت‏«مثرم‏»در حالى كه از آن مائده آسمانى به همراه داشت،به منزلش آمده،و در كنار«فاطمه بنت اسد»دوباره ميل فرموده،و از همان غذاى بهشتى نطفه پاك‏«مولى الكونين‏»و«امام العالمين‏»على بن ابيطالب عليه السلام‏منعقد گرديد (2)

و در تاريخ ديگرى آمده است كه:روزى پيامبر خدا قبل از دوران رسالتش مشغول خوردن رطب بود،و در آن هنگام مادر گرامى امير المؤمنين عليه السلام‏«فاطمه بنت اسد»فرا رسيد،و به پيامبر خدا سلام كرده،و متوجه شد بوى خوش خارق العاده‏اى از آن رطبها استشمام مى‏گردد،كه از بوى مشك و عنبر قويتر است و لذا خطاب به رسول گرامى اسلام عرضه داشتند:

يا رسول الله:ناولنى منها آكل...

اى پيامبر خدا!براى من هم از آن رطب‏ها مرحمت فرمائيد...

رسول خدا پس از مذاكراتى،مقدارى از آن طعام‏ها را در اختيار فاطمه دختر اسد قرار داد و او نيز به خانه‏اش بازگشت،و در كنار شوهرش حضرت‏«ابو طالب‏»با هم تناول نموده،و سپس از همان غذاها نيرويى در صلب ابو طالب ايجاد شد،و آنگاه با همسرش همبستر گرديده،و نطفه فرزند معصومش حضرت على عليه السلام را منعقد نمودند... (3)

كيفيت ولادت على (ع)

كيفيت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظير بوده،و در تاريخ بشريت كسى همانند او ديده نشده است!

«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى آن سرور در حالى كه مانند ساير مردم،خانه‏«كعبه‏»را طواف مى‏نمود، درد زايمان،وى را فرا گرفت،و در ميان زايران خانه خدا در حالى كه به شدت متاثر بود،مناجاتى با صاحت كعبه كرد و گفت:

پروردگارا!من به تو و به تمام پيامبران و سفيران آسمانى،و كتاب‏هاى آنان ايمان دارم،تو مى‏دانى كه من به‏«خليل الله‏»حضرت‏«ابراهيم‏»ايمان داشته،و آئينش را با جان و دل مى‏پذيرم،تو را به بنيانگذار بيت،و عظمت كعبه،و به احترام اين مولود عزيزى كه در شكم دارم،و او پيوسته با من انس گرفته و تكلم مى‏نمايد،مولودى كه يكى از حجت‏ها و آيات تو مى‏باشد،اين ولادت را برايم آسان گردان.

دعاى فاطمه مستجاب شد ناگاه تماشاگران و از جمله آنان‏«عباس بن عبد المطلب‏»و«يزيد بن قعنب‏»و ديگران مشاهده كردند كه خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد،و فاطمه وارد كعبه گشت،و ديوار باز شده آن بهم پيوست،و تا سه روز در شريفترين مكان گيتى مهمان خدا شد،و نوزاد خود را به كمك ماموران الهى و حوريان بهشتى به دنيا آورد.مردم تماشاگر،اين قضيه شگفت انگيز را دهان به دهان به گوش مردم مكه رساندند،و جمعيت انبوهى دور كعبه گرد آمده و منتظر نتيجه آن بودند،و حتى متصديان و كليد داران كعبه هر چه تلاش كردند،نتوانستند در كعبه را باز كنند،و لذا جمعيت فراوانى از رفتن به خانه و كار و كسب خود باز مانده،و با شوق و ولع شديد مى‏خواستند با ميهمان كعبه ديدار كنند.

سه روز از اين جريان تاريخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نيامد،روز چهارم ناگاه ديوار كعبه از همان مكانى كه قبلا باز شده بود،دوباره باز شد،و در حالى كه چشمان مردم خيره شده بود«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى امير المؤمنين با حالتى شادان و خوشحالى كه از كعبه خارج گشت مردم تماشاگر ديدند:فاطمه مولودى را به بغل گرفته،كه نور در چهره‏اش متجلى است،آنگاه خطاب به حاضران فرمودند:

اى مردم!خداوند از ميان زنان مخلوقاتش مرا برگزيد،و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد، اگر«آسيه‏»بطور مخفى خدا را پرستش كرد...و اگر«مريم‏»در هنگام زايمانش از درخت‏خشكيده رطب چيد،خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالميان در گذشته مقدم داشت،زيرا من فرزندم را در بيت‏خدا به دنيا آوردم!!و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم!و از ميوه‏هاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذيرايى مى‏گشتم!!و هنگام خروجم از كعبه خطاب رسيد:اى فاطمه!نام مولود كعبه را«على‏»بگذار،و من‏«على اعلى‏»هستم،من فرزندت را از قدرتم آفريدم،او در بالاى اين‏«كعبه‏»اذان مى‏گويد،و بت‏ها را از آنجا پاك مى‏كند،او پيشواى اين امت‏بعد از حبيب من‏«محمد صلى الله عليه و آله‏»است،خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته و يارى‏اش نمايد،واى بر كسى كه وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد... (4)

مولود كعبه بعد از ولادت

«فاطمه بنت اسد»چون از«كعبه‏»با فرزند عزيزش خارج گشت،نخست پدرش حضرت‏«ابو طالب‏»از آنان استقبال نموده،و ميوه دلش را در آغوش گرفت،مولود كعبه در همان لحظات آغاز زندگى‏اش خطاب به پدر ارجمندش گفت:

السلام عليك يا ابتاه و رحمة الله و بركاته،و ابو طالب نيز جواب سلام على را داده و او را مورد نوازش قرار داد.

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد خانه‏«ابو طالب‏»شد،و على را در آغوش كشيد،و چون چشمان على به چهره مبارك رسول خدا افتاد،به حركت آمده و تبسم كرد،و با چهره‏اى خندان گفت:

السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته،و آنگاه به دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله شروع به خواندن كتابهاى آسمانى كرد،و از«صحف‏»آدم و نوح و ابراهيم آغاز نمود،و آياتى را از«زبور»و«تورات‏»و«انجيل‏»قرائت كرد،و در پايان از اول سوره‏«مؤمنون‏»تا آيه دهم را با آهنگ زيبا تلاوت فرمود،و بدين طريق عظمت‏خود را به جهان انسانيت نشان داد،و رسول اكرم صلى الله عليه و آله را خوشحال و خشنود ساخت (5) ،تا جايى كه پيامبر خدا در مورد على عليه السلام فرمودند:

«لقد ولد لنا الليلة مولود يفتح الله علينا به ابوابا كثيرة من النعمة و الرحمة‏» (6)

همانا خداوند متعال براى ما در اين ايام فرزندى عطا فرمودند كه در سايه او درهاى زيادى از نعمت و رحمت الهى به روى ما گشوده مى‏گردد.

آرى على ياور و ناصر پيامبر بود،و ظلم‏ها و ستم‏ها را از وى و از محرومان و ستمديدگان دفع كرد،و كمال اسلام در سايه ولايت و خلافت او متصور بودن و هست،و اوست كه از حدود اسلام و آيات قرآن دفاع كرد،و متجاوزان را سر جاى خود نشانيد،و اسلام و مسلمين را براى هميشه بيمه كرد،و به جامعه مسلمين و حكومت‏هاى اسلامى‏نشان داد كه چگونه پناه بى پناهان گرديده؟و ارزش‏هاى انسانى و اسلامى را در سرتاسر گيتى گسترش دهند؟و با قاطعيت و اراده‏اى شكست ناپذير چگونه به جنگ فساد و فسادگران بروند...؟

عقيقه براى على (ع)

در دين مقدس اسلام‏«عقيقه‏»و ذبح گاو و گوسفند...در تولد فرزندان سفارش گرديده،و در سلامتى و تندرستى آنان نيز فوق العاده مؤثر است،از اين جهت‏«عقيقه‏»گاهى در احاديث اسلامى به عنوان واجب ذكر گرديده (7) ،و پيشوايان معصوم سلامتى كودك را در گرو«عقيقه‏»و قربانى مى‏دانند... (8)

حضرت‏«ابو طالب‏»چون فرزند عزيز خود را تحويل گرفت و معجزات و كرامات وى را مشاهده كرد،به ميان مردم آمده و ندا در داد:«اى مردم!براى وليمه فرزندم‏«على‏»حاضر شويد»و تعداد سيصد نفر شتر، و هزار راس گاو و گوسفند در وليمه حضرت على قربانى كرد،و با تمام محبت و ادب از عموم مردم شركت كننده پذيرايى نمود. (9)

پى‏نوشتها:

1) اصول كافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،جلاء العيون شبر ج 1 ص 236،بحار الانوار ج 35 ح 5 و 6

2) بحار الانوار ج 35 ص 10 تا 16،جلاء العيون شبر ج 1 ص 237 تا 241

3) شجره طوبى ج 2 ص 216 مجلس سوم،بحار ج 35 ص 17 ح 14

4) الخرائج و الجرائح ج 1 ص 171 ش 1،مدينة المعاجز ص 5،بحار الانوار ج 35 ص 18 ح 14 و ص 36 ح 37،جلاء العيون شبر ج 1 ص 242،شجره طوبى ج 2 ص 217،الغدير ج 6 ص 22 لازم به توضيح است كه جريان ولادت امير المؤمنين در داخل كعبه را،مرحوم علامه امينى از دهها كتاب معتبر اهل سنت نقل نموده كه به بخشى از آنها اشاره مى‏گردد:مروج الذهب مسعود ج 2 ص 2،تذكرة الخواص الامه ابن جوزى ص 7،الفصول المهمة ص 14،سيره حلبى ج 1 ص 150،شرح الشفا ج 1 ص 151،مطالب السؤل ص 11،مناقب ترمذى،نزهة المجالس ج 2 ص 204،نور الابصار ص 76،كفاية الطالب ص 37،محاصرة الاوائل ص 120.

5) بحار الانوار ج 35 ص 22 و 37،منتهى الآمال ص 142،شجره طوبى ص 219

6) شرح ابن ابى الحديد ج 4 ص 15

7) عن ابى عبد اله:«العقيقة واجبة‏»وسائل الشيعه ج 15 ص 144

8) وسائل الشيعه ج 15 ص 144

9) بحار الانوار ج 35 ص 18 و جلاء العيون شبر ج 1 ص 243«و نحر ثلاثماة من الابل و الف راس من البقر و الغنم‏»

آفتاب ولايت ص 15

على اكبر بابازاده

 



:: برچسب‌ها: مولود كعبه :فضایل :مولا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392


یاعلی

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: یاعلی,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392


«ماه رجب»، ماه اميرمؤمنان و «ماه شعبان» منسوب به پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله است و «ماه رمضان» م

 

پرسش :

«ماه رجب»، ماه اميرمؤمنان و «ماه شعبان» منسوب به پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله است و «ماه رمضان» ماه خدا است كه مخصوص امت پيامبر مى‏ باشد؛ اين مسائل را توضيح دهيد.

پاسخ :

براساس روايات «ماه رجب»، ماه تقويت ارتباط با خداوند است و در «ماه شعبان» صلوات بر محمد و آل محمد و التزام به سنت پيامبرصلى الله عليه وآله بسيار سفارش شده است. در «ماه رمضان»، قابليت ضيافت الهى و بخشش امت در هر شبانه روز مطرح است كه نقطه اوج آن، شب قدر و شب عيد فطر است.

پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود: «رجب ماه خدا، شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است» شيخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثه، تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان، (چاپ نجف)، ص 24، ح 12..

روايات در اين زمينه مختلف است؛ بعضى، ماه رجب و ماه رمضان، ماه خدا معرفى شده است. البته در حقيقت تمامى اين ماه‏ها، متعلق به خداوند است؛ لكن بعضى از ماه‏ها، ويژگى خاصى دارند. در برخى ديگر، ماه رجب به امام على‏عليه السلام نسبت داده شده و اين ممكن است به جهت تولد آن حضرت در اين ماه باشد و يا اشاره به مقام ولايت باشد. ارتباط صحيح و حقيقى با خداوند، جز از طريق ولايت ممكن نيست؛ زيرا «ولايت» انسان را به «نبوت» متصل مى‏گرداند و «نبوت» نيز ما را به «توحيد» مرتبط مى‏كند. اين حقيقت در «شب قدر» براى اولياى الهى كشف مى‏شود؛ به طورى كه ملائكه و روح، مقدّرات عالم را بر قلب مبارك امام زمان(عج) نازل مى‏كنند. در حديثى آمده است: «با سوره قدر بر ولايت ما ائمه استدلال كنيد»الكافى، ج 1، ص 249..

بنابراين چون اين امت با اقتدا به رسول خداصلى الله عليه وآله و حضرت على‏عليه السلام، مى‏توانند به بالاترين مقامات توحيدى و معنوى نايل شوند و اين معنا در ماه رمضان امكان‏پذيرتر است؛ لذا ماه رمضان به ماه خدا ناميده شده است و به جهت‏شرافت اين ماه براى امت و آمرزش گناهان و پاك شدن بندگان، به ماه امت نيز نسبت داده شده است

 

وسائل‏الشيعة، ج 10، (انتشارات آل البيت)، ص 475، ح 9 و ص 480، ح 16



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: رجب,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392


بیا

 



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392


خر دانا

خر دانا

يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود.
خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي رفت و به زمين غلطيد. بعد از اينکه روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواند راه برود.
روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بيابان ول کرد و رفت.
خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر مي کرد که «يک عمر براي اين بي انصاف ها بار کشيدم و حالا که پير و دردمند شده ام مرا به گرگ بيابان مي سپارند و مي روند.» خر با حسرت به هر طرف نگاه مي کرد و يک وقت ديد که راستي راستي از دور يک گرگ را مي بيند.
گرگ درنده همينکه خر را در صحرا افتاده ديد خوشحال شد و فريادي از شادي کشيد و شروع کرد به پيش آمدن تا خر را از هم بدرد و بخورد.
خر فکر کرد «اگر مي توانستم راه بروم، دست و پايي مي کردم و کوششي به کار مي بردم و شايد زورم به گرگ مي رسيد ولي حالا هم نبايد نااميد باشم و تسليم گرگ شوم. پاي شکسته مهم نيست. تا وقتي مغز کار مي کند براي هر گرفتاري چاره اي پيدا مي شود.» نقشه اي را کشيد، به زحمت از جاي خود برخاست و ايستاد اما نمي توانست قدم از قدم بردارد. همينکه گرگ به او نزديک شد خر گفت: «اي سالار درندگان، سلام.»
گرگ از رفتار خر تعجب کرد و گفت: «سلام، چرا اينجا خوابيده بودي؟» خر گفت: «نخوابيده بودم بلکه افتاده بودم، بيمارم و دردمندم و حالا هم نمي توانم از جايم تکان بخورم. اين را مي گويم که بداني هيچ کاري از دستم بر نمي آيد، نه فرار، نه دعوا، و درست و حسابي در اختيار تو هستم ولي پيش از مرگم يک خواهش از تو دارم.»
گرگ پرسيد: «خواهش؟ چه خواهشي؟»
خر گفت: «ببين اي گرگ عزيز، درست است که من خرم ولي خر هم تا جان دارد جانش شيرين است، همانطور که جان آدم براي خودش شيرين است البته مرگ من خيلي نزديک است و گوشت من هم قسمت تو است، مي بيني که در اين بيابان ديگر هيچ کس نيست. من هم راضي ام، نوش جانت و حلالت باشد. ولي خواهشم اين است که کمي لطف و مرحمت داشته باشي و تا وقتي هوش و حواس من بجا هست و بيحال نشده ام در خوردن من عجله نکني و بيخود و بي جهت گناه کشتن مرا به گردن نگيري، چرا که اکنون دست و پاي من دارد مي لرزد و زورکي خودم را  نگاهداشته ام و تا چند لحظه ديگر خودم از دنيا مي روم. در عوض من هم يک خوبي به تو مي کنم و چيزي را که نمي داني و خبر نداري به تو مي دهم که با آن بتواني صد تا خر ديگر هم بخري.»
گرگ گفت: «خواهشت را قبول مي کنم ولي آن چيزي که مي گويي کجاست؟ خر را با پول مي خرند نه با حرف.»
خر گفت: «صحيح است من هم طلاي خالص به تو مي دهم. خوب گوش کن، صاحب من يک شخص ثروتمند است و آنقدر طلا و نقره دارد که نپرس، و چون من در نظرش خيلي عزيز بودم براي من بهترين زندگي را درست کرده بود. آخور مرا با سنگ مرمر ساخته بود، طويله ام را با آجر کاشي فرش مي کرد، تو بره ام را با ابريشم مي بافت و پالان مرا از مخمل و حرير مي دوخت و بجاي کاه و جو هميشه نقل و نبات به من مي داد. گوشت من هم خيلي شيرين است حالا مي خوري و مي بيني. آنوقت چون خيلي خاطرم عزيز بود هميشه نعل هاي دست و پاي مرا هم از طلاي خالص مي ساخت و من امروز تنها و بي اجازه به گردش آمده بودم که حالم به هم خورد. حالا که گذشت ولي من خيلي خر ناز پرورده اي هستم و نعلهاي دست و پاي من از طلا است و تو که گرگ خوبي هستي مي تواني اين نعلها را از دست و پايم بکني و با آن صدتا خر بخري. بيا نگاه کن ببين چه نعلهاي پر قيمتي دارم!»
همانطور که ديگران به طمع مال و منال گرفتار مي شوند گرگ هم به طمع افتاد و رفت تا نعل خر را تماشا کند. اما همينکه به پاهاي خر نزديک شد خر وقت را غنيمت شمرد و با همه زوري که داشت لگد محکمي به پوزه گرگ زد و دندانهايش را در دهانش ريخت و دستش را شکست.
گرگ از ترس و از درد فرياد کشيد و گفت: «عجب خري هستي!»
خر گفت: «عجب که ندارد، ولي مي بيني که هر ديوانه اي در کار خودش هوشيار است. تا تو باشي و ديگر هوس گوشت خر نکني!»
گرگ شکست خورده ناله کنان و لنگان لنگان از آنجا فرار کرد. در راه روباهي به او برخورد و با ديدن دست شل و پوزه خونين گرگ از او پرسيد: «اي سرور عزيز، اين چه حال است و دست و صورتت چه شده، شکارچي تيرانداز کجا بود؟»
گرگ گفت: «شکارچي تيرانداز نبود، من اين بلا را خودم بر سر خودم آوردم.»
روباه گفت: «خودت؟ چطور؟ مگر چه کار کردي؟»
گرگ گفت: «هيچي، آمدم شغلم را تغيير بدهم و اينطور شد، کار من سلاخي و قصابي بود، زرگري و آهنگري بلد نبودم ولي امروز رفتم نعلبندي کنم!»

------------------
منابع:
1. http://www.koodakaneh.com

برگرفته شده از نرم افزار قصه های ماندگار - موسسه رایافرهنگ قرن



:: موضوعات مرتبط: کشکول، داستان، ،
:: برچسب‌ها: خر دانا:داستان,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 22 ارديبهشت 1392


بندگي ما و خدايي خدا

بندگي ما و خدايي خدا

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا! خسته ام! نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم…
خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان.
بنده: خدايا سه رکعت زياد است.
خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا! امروز خيلي خسته ام! آيا راه ديگري ندارد؟
خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله.
بنده: خدايا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله.
بنده: خدايا هوا سرد است! نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم.
خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم.
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد.
خدا: ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم، اما باز خوابيد.
خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست.
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!
خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو، نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد.
ملائکه: خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟
خدا: او جز من کسي را ندارد…شايد توبه کرد…
بنده ي من تو به هنگامي که به نماز مي ايستي من آنچنان گوش فرا ميدهم،
که انگار همين يک بنده را دارم و تو چنان غافلي که گويا صد ها خدا داري!

------------------
منابع:
1. Radsms.com

برگرفته شده از نرم افزار قصه های ماندگار - موسسه رایافرهنگ قرن



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، داستان، ،
:: برچسب‌ها: بندگي ما و خدايي خدا ستان:دا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 10 ارديبهشت 1392


:: الیس الله
:: کانال تلگرام صراط
:: بیانات رهبری درمورد ا ربعین
:: اندک اندک
:: گل ارض کربلا
:: یاحسین
:: حدیث بسیارجالب
:: یاحسین
:: یامهدی
:: دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
:: وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
:: مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم
:: عبرت
:: اعتکاف رجبیه
:: عکس
:: ویژگی‌های ماه رجب از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
:: بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
:: احتراق بیت فاطمه سلام الله علیها حقیقت یا افسانه
:: ايه ى ولايت چند نكته و چند پرسش و پاسخ - آیت الله علی احمدی میانجی
:: زندگی امام حسن علیه السلام
:: یاحسین
:: السلام علیک یارقیه
:: یاامام رضا
:: یاعلی
:: غدیر
:: یاعلی
:: خدا رحم کند
:: یا صاحب الزمان
:: شهدا





به وبلاگ من خوش آمدید ازاین که نگاهتون به ماسپردی ممنون نظر یادتون نره




:: آبان 1395;
:: دی 1394;
:: مرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: فروردين 1394;
:: بهمن 1393;
:: آذر 1393;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: مرداد 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: اسفند 1392;
:: بهمن 1392;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: آبان 1392;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

حجاب , یاعلی , تکثیر محبت , تمرکز بر هدف , امامت نیاز همیشه انسان:یااباصااح , پول :دام , یا صاحب الزمان , برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟ , همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم , نظام خانواده در اسلام , دختر:ارتباط , گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ) , رمضان , قرایتی , مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by esmailbameri